Saturday, September 19, 2009

تحليلي بر مصائب ژاندارك ساخته كارل تئودور دراير

تحليلي بر مصائب ژاندارك ساخته كارل تئودور دراير

كارگردان : كارل تئودور دراير

محصول كشور فرانسه – 1928

نویسنده : کامران معتمدی

ساخت و پرداخت دراير در اين فيلم باعث مي شود كه نتوانيم فيلم را با رويكردي صرفا تاريخي بخوانيم. آن چه شايد بيش از هر چيز در فيلم جلب توجه مي كند روانكاوي قرن 15 اروپاست. جنگي صد ساله ميان فرانسه و انگلستان و ادعاي دختر دهاتي و بي سوادي كه مدعي نجات فرانسه و رستگاري است، چرا كه از جانب خدا آمده است، شاكله اصلي داستان فيلم است.

فيلم برداري غالب فيلم در دادگاه ( كه همان كليساست ) و زندان ژان يادآور تسلط كليسا بر ذهن و روان مردم آن روزگار است. مرداني يا شايد مردماني كه در جريان محاكمه قرار دارند و دائما ادامه محاكمه را طلب مي كنند و هر از چند گاهي يكي شان برآشفته شده بانگ بر مي دارد كه فلاني كفر مي گويد.

نماهاي نزديك بي شمار و گريم كم بازيگران همه چيز را بسيار واقعي جلوه مي دهد.

نماي معرف در اين فيلم به سختي پيدا مي كنيم، ولي شايد همان معرفي ژان در اولين نما برايمان كافي است تا هم به قضاوت دراير در خصوص وي پي ببريم و هم به تم و موضوع اصلي فكري كارگردان كه عميقا مذهبي است و در فيلم نمود بارزي دارد. ژان در يك نماي درشت با زاويه دوربين كه از پايين فيلم برداري ميكند با چشماني گشاد و با حالتي قديس گونه به ما معرفي مي شود. دادگاه سراسر مملو از مرداني است كه براي تماشاي محاكمه به آنجا آمده اند. ژان با موهاي كوتاه و لباسهاي مردانه و پاهاي زنجير زده به دادگاه وارد مي شود. زنان در دادگاه حضور ندارند و خود ژان هم معتقد است كه لباس مردانه پوشيده كه ماموريت خدا را انجام دهد و تا ماموريتش را به پايان نرساند لباس زنانه خود را بر تن نخواهد كرد.

سوالات دادگاه شروع مي شود، قسم اول سوالات جنسي و شهواني و قسم دوم مذهبي و اعتقادي. باري ولي انگار چون عادت ديرينه ي اين شريعت مداران جزم انديش و مبلغان خشك مغز عطش سيري ناپذير جنسي است كه بر فضاي سوالات حاكم است و بيش از هر وقت فضاحت وجودي آنها را نمايان مي كند.

سوالاتي نظير اينكه " سنت مايكل مرد است يا زن ؟ "، " آيا زماني كه او را ديده برهنه بود؟ "، " آيا موهاي بلندي داشت ؟ "

قسم اول سوالات حاكمان را ارضا مي كند و در نمايي ديگر مي بينيم كه زيردستان آنها به اتاق ژان رفته اند و با شوخي هاي خود دل در گرو راه رهبران خود دارند. سلسله مراتب كاري و فكري كه در حوزه عمل و تصميم آنان نيز نمودي مشخص دارد، واقعيت عياني است كه در جاي جاي فيلم قابل رويت است.

سوالات عقيدتي آغاز مي شود. در فضايي كه سراسر خشونت و نظامي گري است، كتابي كه ژان بر آن دست
مي گذارد را با زنجير بسته اند و نمايي كه چندين بار از نگهبان چاق انگليسي تكرار مي شود و زنجيرهايي كه بر لباسش آويزان است. در نمايي مي بينيم كه سربازان در حال خروج از در هستند ولي ما سربازي نمي بينيم، فقط نيزه هايشان ديده مي شود، گويي آنها ديگر انسان نيستند و به موضوع نظامي گري و عاملان بي اختيار جبر و زور مبدل گشته اند. در چنين فضايي است كه آتش حكم قاطع كليسا براي ژان دارك است.

دراير با تقسيم بندي مذهب به 2 بخش، آنها را در مقابل هم قرار مي دهد، مذهبي كه ژان – و البته شايد خود دراير – به آن معتقد است و مذهبي كه كليسا جهت حكومت كردن از آن سود مي جود. در نمايي زيبا صندلي را در هوا مي بينيم، پايه هاي صندلي يادآور تثليث مي شود و گويي كه خلعي در انجام وظايف از جانب كليسا وجود ندارد.

اميد به مذهب و رستگاري از طريق مذهب در فيلم به ياس تبديل نشده است. تاكيد بر وجود سلسله مراتب و پيروي زيردستان از بزرگان در سكانسهاي متفاوت، شخصيت پارادوكسيكال مشاور قاضي – جايي ژان را همچون شيطان فريب مي دهد و در جايي ديگر براي او اشك مي ريزد –، صحنه اي كه سرباز مامور آماده سازي ژان براي مرگ نه تنها چون ديگران و بزرگانش با ژان برخورد نمي كند بلكه با او حرف زده و احساس همدردي نيز مي كند و چه بسا تحت تاثير حرفهاي او هم قرار مي گيرد ( ولي چه كند كه مامور است و معذور ) همه و همه نشان از اميد دراير به رستگاري از طريق مذهب و معنويت مذهبي مورد جستجوي اوست.

ژان بايد سوزانده شود، اپراي شكوهمند آغازين فيلم به مرثيه اي حزن انگيز مبدل شده است. ادعا و گفته هاي ژان در دادگاه اين سرنوشت را برايش رغم زده است. او عقايدش را با صراحت تمام بيان كرده و گويي هر چه بر زبان آورده راست بوده است، به ياد بياوريم نحوه به تصوير كشيدن ژان را هنگاميكه مشغول بيان نظرات و عقايدش است، نماي نزديك ژان در حالي كه او با نگاهي زاويه دار به بالا – همان منبع انرژي بخش او – نگاه مي كند، چشمانش گشاد شده و ديگر ابايي ندارد كه بگويد، من فرستاده ام.

در مكاني كه قرار است مراسم سوزاندن ژان برپا شود، مردم جمع شده اند، حالت آنان به طور حيرت انگيزي عادي است – عادت كرده اند و بسيار ديده اند مخالفاني را كه در آتش جان مي دهند – و حتي شور و نشاطي فراتر از هميشه در جريان است. ژان با دعا و درخواست زجر كمتر در آتش مي سوزد. در همين حال است كه با اعتراض مردي در ميان جمعيت : كه شما يك قديس را كشتيد ناگهان سركوب آغاز مي شود.

حركت دوربين در هنگام دست به دست شدن گرزهاي سركوب فوق العاده است. همان سان كه ژان در حال سوختن در آتش است، مردم بي خبري كه آنجا بودند سركوب مي شوند. آن بي خبران اول به تماشا آمده بودند، سپس شروع به گريه و زاري كردند و باز بدون اينكه بدانند چرا؟ سركوب مي شوند، تا قدرت و حاكميت كليسا حفظ شود.

فيلم با نمايي از آتش و صليب تمام مي شود.

1384

No comments: