Saturday, September 19, 2009

يك دراكولاي دوست داشتني

يك دراكولاي دوست داشتني

نوسفراتو، سمفوني وحشت بي شك از تثبيت شده ترين آثار سينمايي دهه بيست آلمان و از تاثير گذارترين فيلمهاي تاريخ سينماست.

وجه بصري فيلم، قصر دراكولا، جاده هاي كوهستاني كه سايه ابرها روي شان افتاده است، كشتي بادباني در نماي سر بالا و كوچه هاي دراز شهر برمن در نماي سر پايين و ... همچنان شكوه و جلوه خود را حفظ كرده و دليل ماندگاري فيلم " راز " ي است كه در جاي جاي فيلم به چشم ميخورد : درهايي كه خود به خود بسته مي شوند، كالسكه اي كه خود به خود راه مي افتد و ...

دراكولاي مورنا در عين حال هم ترسناك است و هم دوست داشتني و اين به دليل آن است كه دو شخصيت ديگر اصلي فيلم چندان جذاب نيستند. ( هاركر و دختر )

1

تمامي آثار مورنا، از فيلم هايي كه در آلمان ساخت تا طلوع، دختر شهري و واپسين كارش تابو كه چند روز پس از مرگ او نمايش داده شد، ريشه در فرهنگ اروپاي مركزي دارند. هراس از چيزي ناشناخته، دلهره، اضطراب، وانهادگي و حالت تعليق و ابهام مباني زيبايي شناسانه آنهاست. شايد اين نكته راز همانندي آثار او با حكايت هاي كافكا باشد. در عين حال طرح دلهره، همچون پايه فهم راز آميزي مناسبات انساني، آثار مورنا را به فيلم هاي دو شاگرد كيركه گارد يعني دراير و برگمان نزديك مي كند.

2

مي توان با اطمينان گفت كه سينما هنوز نتوانسته دوباره آن خون آشام تنها و غمگين مورنا را بازآفريند. كسي كه آفريننده ترس هست، اما خودش بيش از ديگران با دلهره و ماليخوليا آشناست. ( مقايسه كنيد با نوسفراتوي هرتسوگ )

دلهره ( ترس از ناشناخته ) و ابهام مايه هاي اصلي در كار رمانتيك هاي آلماني بودند. خون آشامي را كه در قصري قديمي و نيمه ويران زندگي مي كند، رمانتيك ها يافتند هر چند در داستان هاي هراس آور گوتيك اين خون آشام يافتني بود، اما تاكيد بر دردهاي روحي و تنهايي ژرفش زاده ي انديشه رمانتيك است. ترس و ابهام دو گوهر همزاد و وجود اين خون آشام است. ترسي كه به گفته ي زيگفريد كراكائر در كتاب " از كاراكائر تا هيتلر " آلماني ها با آن بزرگ مي شوند و بدان نياز دارند و كراكائر معتقد بود كه نوسفراتوي خون آشام تجسم پليدي ها و اقتدار يك جبار است. كسي كه در قصه هاي كودكان ژرمن حضور داشته و آلماني ها در آينده اي از عشق و نفرت به آن نگريسته اند. با اين تعبير سياسي نوسفراتو بهترين سند در پيش بيني فاجعه اي است كه تاريخ آلمان بعد را رقم زد.

اما رازي كه در نوسفراتوي مورنا نهفته است و ما غير آلماني ها هم احساسي از ترس، ترحم و حتي دلبستگي داريم چيست؟ آدوكي رو در " سور رئاليسم در سينما " نوشته است كه نوسفراتو تجسم عشق و طغيان است. تعبير سياسي تازه اي كه در تقابل با برداشت كراكائر قرار دارد و به گمان من بارها درست تر است.

نوسفراتو بر خلاف آثار لانگ، لوبيچ و فيلم هاي نمونه ي اكسپرسيونيسم در فضاي باز ساخته شده است. طبيعت نيز در اين فيلم بازي مي كند. تپه ها و برف و باد سازنده " عناصر فرا طبيعي " هستند. دكورهاي مصنوعي بر خلاف سنت اكسپرسيونيسم به گونه اي " طبيعي " ساخته شده. فيلمبردار بيشتر ترجيح مي داد هيجان ها و ترس از حركت هنر پيشه ها در برابر دوربين ايجاد شود ( به جاي حركت دوربين ). تدوين نماها بي اهميت است. نكته اصلي جاي درست دوربين و زاويه ديد صحيح است. نكته اي كه مشخصه سينماي استوار به نماست. هراس زاده ي حركت خون آشام به سمت دوربين است و نه نتيجه حركت دوربين. اهميت نورپردازي در اين فيلم ريشه در اين واقعيت دارد كه اشياي متحرك فيلم حركت خود را از بازي سايه ها بدست مي آورند. هر بار كه خون آشام از دل ظلمت ظاهر مي شود، حضورش هراس آور مي نمايد. اين تاكيد بر نور و سايه ها، موجد حال تعليق مي شود. حالتي كه از سوي ديگر زاده ي حركت هاي آرام و متناوب اشيا است. درهايي كه آرام باز و بسته مي شوند و لرزش هاي ناشي از باد درياي بالتيك.

کامران معتمدی

تلخيص از مقاله " سه نگين مورنا "

نوشته بابك احمدي

مجله فيلم شماره 86

No comments: