Saturday, September 19, 2009

سگ اندلسی

لوئیس بونوئل

سگ اندلسی

(صامت، در سال 1960 به فیلم اصلی صدا اضافه می شود.)

ترجمه وگردآوری توسط شیرین آیت اللهی

اطلاعات تکنیکی

کارگردان: لوئیس بونوئل

فیلمنامه: لوئیس بونوئل و سالوادور دالی

بازیگران: Pierre Batcheff و Simone Mareuil در نقش زن و مرد جوان، Jaume Miravitlles و سالوادور دالی در نقش ماریست ها (کسانی که متعلق به موسسه ای با تعلیمات مذهبی هستند)، لوئیس بونوئل در نقش جوان با کارد ریش تراشی.

عکاس: آلبرت دوورژه

مونتاژ: لوئیس بونوئل

دکور: Pierre Schilzneck

موزیک: قطعاتی از تریستان و ایزولدا اثر ریچارد واگنر، قطعاتی از بتهوون و تانگوهای مردمی گردآوری شده توسط بونوئل

تهیه کننده: بونوئل، پاریس

سال: 1929

مدت: 17 دقیقه

توجه: سگ اندلسی بیانیه تصویری سورئالیسم است.

بونوئل حرفه سینماگری را با 12500 پستا که از مادرش گرفته بود و به عنوان تهیه کننده اثر خود، آغاز نمود.

خلاصه فیلم:

فیلم با نوشته ای مانند «روزی روزگاری ....» آغاز می شود. مردی (بونوئل) بر روی یک بالکن کارد ریش تراشی خود را تیز می کند و پس از تماشای ابری باریک که از روی ماه کامل می گذرد، کره چشم زن جوانی (سیمون ماروی) را به دو قسمت بخش می کند.

تیتر جدید: هشت سال بعد. دوچرخه سواری (پیر باشف) در حالیکه سر، باسن و پشتش را لباس سفید مذهبی احاطه کرده در کوچه ای خلوت رکاب می زند. بر روی سینه اش جعبه ای با شیار های مورب قرار دارد. از طریق مونتاژی متناوب، دختر جوان ابتدای فیلم را می بینیم که در اتاقی کتاب می خواند. او مانند اینکه حضور دوچرخه سوار را حس کرده باشد، کتاب را بر روی نیمکت مجاورش قرار داده و ما می توانیم تورباف اثر ورمر را ببینیم. دوچرخه سوار در پیاده رو به زمین می خورد، دختر باعجله پله ها را طی کرده و در کوچه مرد جوان را با حالتی دیوانه وار می بوسد.

در بازگشت به اتاق بر روی تخت خواب لباس سفید مرد، جعبه، یقه آهار زده که جوان قبل از افتادن به گردن داشت و یک کراوات طوری قرار گرفته اند که بدنی خوابیده را بازسازی می نمایند. بعد از یک چرخش مرد را می بینیم که به مورچه هایی که از سوراخی سیاه در کف دست راستش خارج می شوند، می نگرد. آنها در ابتدا به موهای زیر بغل دختر جوانی که در آفتاب دراز کشیده، سپس به موجودی دریایی تبدیل می شوند و در خاتمه با یک آیریس این افرادی را می بینیم که در خیابان زنی را که حالت دو جنسی دارد و دست قطع شده ای را که بر خاک افتاده با عصایش بررسی میکند، احاطه کرده اند. پلیس دست را برمی دارد، در جعبه دوچرخه سوار می گذارد و به زن تحویل می دهد.

دو شخصیت اصلی تمام ماجرا را و اینکه کمی بعد زن دوجنسی توسط یک ماشین زیر گرفته می شود، از درون اتاق می بینند. تصادف مرد را تحریک کرده و او به همراهی آکوردهای یک تانگو به زن جوان حمله کرده و سینه هایش را که توسط مونتاژی پی در پی تبدیل به باسن لخت زن می شود، لمس می کند. بزاغی خون آلود از دهان مرد خارج می شود که بونوئل درباره آن چنین می گوید: به دلایلی که نمی دانم همیشه در نظر من بین عمل جنسی و مرگ شباهت هایی وجود دارد، رابطه ای مرموز ولی دائمی. من در فیلم سگ اندلسی قصد داشته ام که این احساس غیرقابل بیان را به تصاویر تبدیل نمایم. زمانیکه مرد سینه های عریان زن را نوازش می کند، صورتش شبیه به مرده ها می شود. آیا به این دلیل است که من در دوران کودکی و جوانیم قربانی وحشیانه ترین سرکوب جنسی در طول تاریخ بوده ام؟

زن برای دفاع در مقابل تعقیب کننده، او را با راکتی تهدید می کند. باشف با حالتی بسیار عادی بر روی زمین به دنبال چیزی می گردد که با آن بتواند جواب تهدیدهای زن را بدهد. او طنابی را می یابد که با کشیدن آن دو تخته شنا، یک خربزه، دو نفر ماریست (یکی از این دو سالوادور دالی است) و دو پیانو با لاشه های الاغ های پوسیده بر روی آنها نمایان می شود. زن جوان مبادرت به فرار می نماید و دست مرد را که از کف آن مورچه می روید، بین در گیر می اندازد. اتاقی که زن وارد آن می شود، دقیقاً همان است که از آن خارج شده بود و مردی که بیرون در گیر افتاده است، با تمامی ضمائمش (لباس سفید، جعبه و ...) بر روی تخت دراز کشیده است.

تیتر جدید: نزدیک سه صبح. شخصی به در ورودی آپارتمان می کوبد و به باشف دستور می دهد که از روی تخت برخیزد و ضمائمش را از پنجره به پایین پرت می کند. با چرخش وی حرکات تازه وارد فلو و کند می شود و ثابت می گردد که او خود باشف است که چند سالی جوان تر شده است. مانند تنبیه های مدرسه، تازه وارد دوچرخه سوار را مجبور می کند با دستانی پر از کتاب رو به دیوار به ایستد. کتاب ها تبدیل به رولور می شوند و او به بدل خود شلیک می کند و در صحنه بعد بر روی نیم تنه لخت زنی در پارک جاییکه رهگذاران او را جمع می کنند، می افتد.

سیمون ماروی وارد اتاقی که دیگر آن را می شناسیم، می شود. او پروانه ای را می بیند که بر روی پشتش خالی سیاه یادآورجمجمه و دوچرخه سوار دارد. دهان مرد تبدیل به موهای زیر بغل زن شده و ناپدید می گردد. زن در را باز می کند و مستقیماً به سمت ساحلی که در آن شخص سومی در انتظارش است، می رود. او با این مرد بر روی ماسه ها قدم می زند و پایش به تسمه چرمی، جعبه راه راه، لباس های سفید مذهبی و دوچرخه گیر می کند. بر روی آسمان حروف چاپی «در بهار» ظاهر می شود. در صحرایی بی انتها شخصیت اصلی و زن جوان کور با لباسهایی پاره وانبوهی از حشرات در حالیکه توسط اشعه خورشید بلعیده می شوند ، تا سینه در خاک مدفون شده اند. (فیلمنامه اصلی پایان می یابد.)

تحلیل:

ماه کاملی که ابری از روی آن می گذرد، درست مانند دود سیگار که اتاق را فرا می گیرد هر دو نشانه مرگ هستند. ابر جلوی نور ماه را می گیرد، دود اتاق را تاریک می کند و نور مردمک چشم دختر جوان از بین می رود.

8 سال بعد مرد دوچرخه سوار در جلوی خانه معشوقش می میرد. زن هنوز قسمتی از لباس مذهبی او را در انتظار رستاخیز فرد مزبور بر روی تخت چیده است. این لباس ها عملکردی مانند یادگارهای قدیسان که توسط خرافات عامه مردم پذیرفتنی است، دارند.

جمعیت زیادی که از بین آنها زنی شاخص می شود، در اطراف دستی پر از حشره جمع شده اند. این دست در انتظار قرار گرفتن در جعبه کراوات ها است. همانطور که کراوات انسان را زندانی و خفه می کند، این دست نیز می تواند زندانی کند و یا به نوازش شهوانی سینه های زن جوان بپردازد. زن علی رغم اینکه پیوند و سنگینی یادگارهای مذهبی را حس می کند (لباس های مذهبی دوچرخه سوار)، ولی در مقابل این نوازش آنچنان عکس العمل سختی نشان نمی دهد. هم دست و هم کراوات سمبل مردانگی هستند. ولی این نزدیکی می تواند بیشتر از لذت بخش بودن مضر باشد. زن که در گوشه ای پناه گرفته است می بیند که چگونه شهوت برای نزدیک شدن به او باید لاشه های الاغ های مرده ای را که طاعون به ارمغان می آورند و کشیش هایی را که سمبل جهالت هستند، به دوش کشد. مرد در کتاب ها در جستجوی امکان رهایی و نجات است. ولی زمانیکه به سلاح منطق مجهز می گردد، آنگاه رویای آرمانی ویران می شود و او با خونسردی مردی را که مانند مسیح بار سنگین بی تفاوتی قدرتمندان را به دوش می کشد، به قتل می رساند.

همه چیز نابود نشده است. در پایان این روند، پروانه ای بال بال زنان ما را به دریای آزاد، ساحل و افق بی پایان رهنمون می شود. زوج جوان در حالیکه بازو به بازو در ساحلی پر از ریگ های گرد (مشکلات لحظات آخر) به گردش می پردازند، لباس های مذهبی پر از گل و لای مرد را می یابند. آنها آزاد از این قیود، به همراه آسمان، دریا و ساحل بی انتها از عشق لذت می برند. در این زمان است که آنها به واسطه بارش برف مانند کرمی که برای استحاله به خواب می رود، در حالتی رخوتناک فرو می روند.

*** چشم زنی که شکافته می شود بیانگر رخنه ای بزرگ در سینما است.

*** سنگینی پیانوها و ... که عاشق برای نزدیک شدن به معشوق باید تحمل نماید، سمبل مشکلات روابط عاشقانه است.

*** آخرین صحنه که در آن شخصیت ها در ماسه مدفون شده اند، دقیقاً شبیه به کارهای دالی است که تحت تاثیر دوئل با چماق اثر گویا بوده است.

بونوئل از زبان بونوئل:

***سگ اندلسی فیلمی ضد آوانگاردگرایی است که نه در محتوا و نه در فرم هیچ ربطی به سینمای پیشروی زمان ندارد.

***فیلمنامه را با پیروی از قانونی ساده در کمتر از یک هفته نوشتیم: ایده یا تصویری که باعث توضیح منطقی، روانشناسانه یا فرهنگی شود، پذیرفته نیست.

***بازیگران از آنچه انجام می دادند، هیچ چیز نمی دانستند. من به باشف گفتم: از پنجره به بیرون نگاه کن، انگار به واگنر گوش می کنی، ولی او نمی دانست که به چه می نگرد.

*** حدود 40 یا 50 شکایت در اداره پلیس از طرف افرادی که عقیده داشتند باید این فیلم شرم آور و ظالمانه ممنوع گردد، وجود داشت. سپس سیل تهدید ها و توهین هایی که تا پیری مرا همراهی کرد، آغاز شد.

*** من رویا ها را می پرستم، حتی اگر کابوس باشد که بیشتر اوقات اینگونه است. اینها از موانعی که می شناسم و باز می شناسم نشات می گیرند. این عشق به رویا که هیچگاه نتوانسته ام آن را توجیه کنم، یکی از تمایلات عمیق من است که مرا به سورئالیسم نزدیک کرده است.

*** به نظر من فیلم به جز اینکه فقط برای گذراندن زمان باشد، همیشه باید به طور غیر مستقیم این ایده را که ما در دنیایی وحشیانه و سرشار از دورویی و ناعدالتی زندگی می کنیم، مطرح نموده و از آن دفاع نماید و این دقیقاً همان کاری است که سینما انجام نمی دهد.

*** اگر اجازه می دادند، سینما چشمی برای آزادی می شد. در حال حاضر می توانیم در آرامش بخوابیم زیرا نگاه آزادانه سینما کاملاً توسط کنفرمیسم عامه مردم و منافع تجاری تهیه کنندگان در حالت جمود به سر می برد. روزی که چشم سینما واقعاً ببیند و به ما نیز اجازه دیدن دهد، دنیا در آتش خواهد سوخت.

No comments: